بازی جراحی بشر، آدمیان و یا انسان های گذشته زمین
بازی جراحی بشر، آدمیان و یا انسان های گذشته زمین
دیوار گوش دارد آهستهتر سخن گو جدید مولانا
حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
و اندر دل آتش درآ پروانه شو پروانه شو
هم خویش را بیگانه کن هم خانه را ویرانه کن
وآنگه بیا با عاشقان هم خانه شو هم خانه شو
رو سینه را چون سینهها هفت آب شو از کینهها
وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو
باید که جمله جان شوی تا لایق جانان شوی
گر سوی مستان میروی مستانه شو مستانه شو
آن گوشوار شاهدان هم صحبت عارض شده
آن گوش و عارض بایدت دردانه شو دردانه شو
چون جان تو شد در هوا ز افسانه شیرین ما
فانی شو و چون عاشقان افسانه شو افسانه شو
تو لیله القبری برو تا لیله القدری شوی
چون قدر مر ارواح را کاشانه شو کاشانه شو
اندیشهات جایی رود وآنگه تو را آن جا کشد
ز اندیشه بگذر چون قضا پیشانه شو پیشانه شو
قفلی بود میل و هوا بنهاده بر دلهای ما
مفتاح شو مفتاح را دندانه شو دندانه شو
بنواخت نور مصطفی آن استن حنانه را
کمتر ز چوبی نیستی حنانه شو حنانه شو
گوید سلیمان مر تو را بشنو لسان الطیر را
دامی و مرغ از تو رمد رو لانه شو رو لانه شو
گر چهره بنماید صنم پر شو از او چون آینه
ور زلف بگشاید صنم رو شانه شو رو شانه شو
تا کی دوشاخه چون رخی تا کی چو بیذق کم تکی
تا کی چو فرزین کژ روی فرزانه شو فرزانه شو
شکرانه دادی عشق را از تحفهها و مالها
هل مال را خود را بده شکرانه شو شکرانه شو
یک مدتی ارکان بدی یک مدتی حیوان بدی
یک مدتی چون جان شدی جانانه شو جانانه شو
ای ناطقه بر بام و در تا کی روی در خانه پر
نطق زبان را ترک کن بیچانه شو بیچانه شو
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ جدید
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ جدید
آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ
چون یوسف اندرآمد مصر و شکر به رقص آ
ای شاه عشق پرور مانند شیر مادر
ای شیرجوش دررو جان پدر به رقص آ
چوگان زلف دیدی چون گوی دررسیدی
از پا و سر بریدی بیپا و سر به رقص آ
تیغی به دست خونی آمد مرا که چونی
گفتم بیا که خیر است گفتا نه شر به رقص آ
از عشق تاجداران در چرخ او چو باران
آن جا قبا چه باشد ای خوش کمر به رقص آ
ای مست هست گشته بر تو فنا نبشته
رقعه فنا رسیده بهر سفر به رقص آ
در دست جام باده آمد بتم پیاده
گر نیستی تو ماده زان شاه نر به رقص آ
پایان جنگ آمد آواز چنگ آمد
یوسف ز چاه آمد ای بیهنر به رقص آ
تا چند وعده باشد وین سر به سجده باشد
هجرم ببرده باشد دنگ و اثر به رقص آ
کی باشد آن زمانی گوید مرا فلانی
کای بیخبر فنا شو ای باخبر به رقص آ
طاووس ما درآید وان رنگها برآید
با مرغ جان سراید بیبال و پر به رقص آ
کور و کران عالم دید از مسیح مرهم
گفته مسیح مریم کای کور و کر به رقص آ
مخدوم شمس دین است تبریز رشک چین است
اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
اندر بهار حسنش شاخ و شجر به رقص آ
ویژه نامه عید نوروز 1395 + پیامک جدید
ویژه نامه عید نوروز 1395 + پیامک جدید
با عرض سلام و تبریک سال نو خدمت شما بازدیدکننده عزیز
امیدواریم سالی که گذشت پر از اتفاقات خوب برای شما بوده باشه و سالی که پیش روست ، سال برآورده شدن آرزوهای شما باشد
سال 1395 برای این کلبه ادبی دو اتفاق خوب و بد افتاد :
اتفاق خوب انتشار نسخه اندروید نرم افزار اشعار شاعران با عنوان "چکامه" بود که توانستیم در گوگل پلی هم ثبت کنیم
اتفاق بد مشکلی بود که برای سرورهای بلاگفا پیش اومد و بخشهای زیادی از پستهای سال 92 و 93 وبلاگ حذف شد
اما تمام این اتفاقات به خاطره ها سپرده شد و باید برای آینده ای روشن تلاش کرد
باز هم سال نو را به شما تبریک عرض میکینم
به همین مناسبت اشعاری از شاعران کهن و معاصر را برای شما عزیزان آماده کرده ایم که امیدواریم از خواندن اشعار لذت ببرید
شاعران کهن
حافظ
خیام
مولوی
عنصری
خاقانی
اقبال لاهوری
صائب تبریزی
خواجوی کرمانی
سعدی شیرازی
منوچهری دامغانی
شاعران معاصر
اکبر اکسیر
رهی معیری
احمد شاملو
فریدون مشیری
لطفعلی صورتگر
امام خمینی (ره)
ملک الشعرای بهار
نوروز - محمد روحانی
نوروزنامه - ایمان فخار
عبدالرحیم سعیدی راد
بهارانه - میترا خان آبادی
عید نوروز - آیت دشتچی
باز هم بهار - امیر کاتوزیان
فرق نکرد - مرتضی رحیمی
بهارآمد - مجید یوسفی صفت
عید به گلشن آید - سجاد مظفری
هفت سین - محمد محسن خادم پور
بهارانه - غلامرضا شیخ فلاح لنگرودی
سفره هفت سین من - شارنا رازمیک
تقدیم به حاجی فیروز - حمید حمیدی زاده
سال نو می رسد آرام کجایی مولا - مصطفی کارگر
پیامک
پیامک عید نوروز 1395
کجای کوچه آویز ِچراغی هست ؟ جدید
کجای کوچه آویز ِچراغی هست ؟ جدید
شب است و خیس
آشفته
ز باران / باد
سر در گم
کجای کوچه آویز چراغی هست ؟
اگر سوسوی نوری از گذرگاهت
به جا مانده است
تا مانده است دور
از دست باران / باد
کجا دنبا ل جای پای تو
خیره
بروی خاک کوچه/
چشم دوزم
تا رسد این خیس و آشفته
به تو
از دست باران / باد
حیرانم
کجای کوچه آویز چراغی هست ؟
هاشم توکلی
دریا پژوهش / زمستان
شکسته شیشه ی باران
میان روز های من
همه درگیر بارانیم
همه محتاج باریدن
کنار پنجره هایی
به سوی اوج
در راهیم
من و تو خوب میدانیم
چه بی اندازه تنهاییم
سکوتت اوج میگیرد
گلویم بغض میگیرد
نه فریادی نه آشوبی
نه از این حادثه دوری
تو هم حیران حیرانی
در این چهارشنبه ی سوری
نگاهم میکنی اما
نگاهت سرد و جان فرساست
چرا حس میکنم حنی
زمستان هم
درون چشم تو تنهاست .
دریا پژوهش
خریدار - آرام محمدی جدید
خریدار - آرام محمدی جدید
خریدار
شاعر : آرام محمدی
نازم بخر ،
از دل هراسم را بگیر
سازم بزن،
از دل تو سوزم را بگیر
ساز دلت را هی بزن
بر قلب ناکوکم بزنم
نازم بخر ، بازی السا
از دل هراسم را بگیر
سازم بزن،
از دل تو سوزم را بگیر
ساز دلت را هی بزن
بر قلبم ناکوکم بزنم
بر قبله میشینم به خاک
از هر رهی آیی،بیا
آهوی دشت دلفریب،
اینجا،زبد عهدی نیا
بی یارو تنها بازی اندروید ماندم
بهر خریداری بیا
بر قبله میشینم به خاک
از هر رهی آیی،بیا
آهوی دشت دلفریب،
اینجا،زبد عهدی نیا
بی یارو تنها ماندم
بهر خریداری بیا
سه نقطه - حسین بخشی پور جدید
سه نقطه - حسین بخشی پور جدید
سه نقطه
شاعر : حسین بخشی پور
مکه تجلی گاه خوبیها سه نقطه
کعبه مطاف و زمزم و مسعی سه نقطه
این مقصد سلطان خوبان جهان بود
تا در کنار کعبه گیرد جا سه نقطه
از شهر پیغمبر به قصد حج برون رفت
اندر حریم امن حق اما سه نقطه
دشمن چو قصد جان اورا در حرم کرد
او راهی صحرای طف شد تا سه نقطه
فرمود در پاسخ که «مثلی لا یبایع »
وقتی شدند از علتش جویا سه نقطه
می گفت:« ان الله شاء ان یراک »
احیا کنم دین خدا را با سه نقطه
گفتند زینب را نبر تنها سفر کن
زینب شنید و ناله زد حتی سه نقطه
کرده وصیت مادرم باید بمانم
بوسم به جای مادرم زهرا سه نقطه
شد پیش چشم شاه مظلومان عالم
بعد از فراق اکبرش دنیا سه نقطه
سوی حرم بازی دخترانه آید دوباره با چه رویی
وقتی که جسم اکبر لیلا سه نقطه
عباس وقتی دستش از پیکر جدا شد
می رفت سوی خیمه زنها سه نقطه
وای از دل ام البنین وقتی که بشنید
دستان بیرق گیر یک سقا سه نقطه
حتی علی اصغر ششماهه اش هم
امر خدا را تا کند اجرا سه نقطه
کس دیده آیا از شما یا که شنیده
با کام عطشان بر لب دریا سه نقطه
با اشک و آه و سوز دل با قلب «محزون»
باید که این یک بیت آخر را سه نقطه
آنجا که با لبهای عطشان گفت مولا
« یا لیتکم فی یوم عاشورا » سه نقطه
فیض حضور - سیروس بداغی جدید
فیض حضور - سیروس بداغی جدید
فیض حضور
شاعر : سیروس بداغی
آمـدم تا کـه مـرا بـنــده ی نابــم بـکنـی
چـو مــریدان علی رو به صــوابم بکنی
آن زمانی که از این میکده ها دور شوم
راضی ام گر تو مرا خانه خرابم بکنی
بعد عمری همه دم بر سر و بر سینه زدن
مـیشود نـوکــر میخانـه خطابم بکنی؟
به خدا می رود این بی سر و پا تا به خدا
زیرِ پایـت اگر الساعه ترابـم بکنی
عاقلان را نبود بر درتان فیضِ حضور
کـاش ای کـاش که دیـوانـه حسـابـم بکنی
سفیر استمداد - محمدعلی ساکی جدید
سفیر استمداد - محمدعلی ساکی جدید
سفیر استمداد
شاعر : محمدعلی ساکی
کم لاف بزن سفیر استمدادی
بو برده ام از تبار استبدادی
با لاله و سرو و یاس می دانم که
یک دشمن دیرینه ی مادر زادی
تازه به دوران رسیده ها - سیروس بداغی جدید
تازه به دوران رسیده ها - سیروس بداغی جدید
تازه به دوران رسیده ها
شاعر : سیروس بداغی
وای از مرامِ تازه به دوران رسیده ها
دنیا به کامِ تازه به دوران رسیده ها
گویا که بوی تهمتِ صد باره می دهد
حتی سلامِ تازه به دوران رسیده ها
دشمن ببین هماره چه گستاخ می شود
با هر کلامِ تازه به دوران رسیده ها
سرشارِ زهر باشد و سرشارِ صد بلاست
همواره جامِ تازه به دوران رسیده ها
در دست دشمنانِ خداوندِ ذوالجلال
قـطعا قـوامِ تازه به دوران رسیده ها