سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اشعار شعرای ماندگار

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حسی شبیه آلکاتراز فرارم را ربوده بود - علی حاتمیان جدید

    نظر

حسی شبیه آلکاتراز فرارم را ربوده بود - علی حاتمیان جدید

حسی شبیه آلکاتراز فرارم را ربوده بود

شاعر : علی حاتمیان

گویی گرفته بودت غریبه ام در آغوش
کنار تخت جمشید پشت اتوبوس...

فرار کردم از کاروانت تا به شیراز برسد↓
به مرقد حافظ جنازه ای بیهوش...

حسی بنام "رفتنت" "بودنم" را دار زده بود
همخوابی ات با "او" مرا اعدام کرده بود

"تنهایی" همخوابم بود و خواب تو تکرار میشد
کابوس در کابوس در کابوس در کابوس

حسی شبیه "آلکاتراز" فرارم را ربوده بود
پاهایم را با آسفالت به خیابان چسبانده بود

نمی رسیدم تو را هر چه گام برمیداشتم
آینده ام تو را از من با "خیانت" ربوده بود...


تنها با چشمانت نمی شود دنیا ساخت - علی حاتمیان جدید

    نظر

تنها با چشمانت نمی شود دنیا ساخت - علی حاتمیان جدید

تنها با چشمانت نمی شود دنیا ساخت

شاعر : علی حاتمیان

تنها با چشمانت نمی شود دنیا ساخت

وقتی دنیایم غرق است در تاریکی

تاریک تاریکم در تنهایی

تنهای تنهایم و تنها تو می دانی

با برق چشمانت دمی آرام می گیرم

باز هم ولو می شوم روی این فرش های ماشینی...

این بار تو را در قعر این احساس، خاک باید

در بار دوم هم تو را در قعر تنهایی...

آرام می گریم تو را باز هم نمی آیی

در جمع اغیاری و از حالم نمی دانی...

آخر تمامت میکنم یک روز، باور کن

باور کنی یا نکنی: یک روز تو تنهایی


زهرای زمان - سیروس بداغی جدید

    نظر

زهرای زمان - سیروس بداغی جدید

زهرای زمان

شاعر : سیروس بداغی

زهرای زمان سـر نهان زینب کبرى است
روشنگـرِ سیماى زنان زینب کبرى است

در محفل ما تلخ بود صحبتِ از غیر
در محفل ما نُـقل دهان زینب کبرى است

آن شیر که رسوا بنموده است عدو را
چون فاطمه با تیغ زبان زینب کبرى است

اى دشمن دون ما همه ذلت نپذیریم
چون رهبر هر پیر و جوان زینب کبرى است

گفتا که بگو علتِ این کون و مکان کیست
گفتم به خدا علتِ آن زینب کبرى است

مدیون کلامش همه دم دین خداوند
آری همه فریادِ اذان زینب کبرى است

صد کرب و بلا گشته هویدا ز کلامش
علامه ى در فن بیان زینب کبرى است

از مرگ برادر نبود دل نگرانیش
از دین خدا دل نگران زینب کبرى است

امنیت ما بسته به بازوى کسى نیست
آنکس که به ما داده امان زینب کبرى است

بى خود پىِ جناتِ در آن خانه مگردید
در نزد خدا بابِ جنان زینب کبرى است

اشکى که بود بهترِ از جـنتِ اعلى
بر دیده ولى بانـىِ آن زینب کبرى است

مدحش نتوانیم و نشاید که بگوییم
آرى به خدا فوقِ بیان زینب کبرى است


بسم الله - جواد مهدی پور جدید

    نظر

بسم الله - جواد مهدی پور جدید

بسم الله

شاعر : جواد مهدی پور

درهجوم غصه هایم آه را گم کرده ام
مثل بادی در بیابان راه را گم کرده ام

سینه ی من جای دل بود از زمان عاشقی
برکه ای هستم که در شب ماه را گم کرده ام

حلقه ی زنار بستم اقتدا کردم به عشق
مثل شیخ شهر ، راه از چاه را گم کرده ام

داغ تابستان رویا ها ، سراب وعده هاست
در زمستان آب زیر کاه را گم کرده ام

من به تخت پادشاهی در جهان شک کرده ام
و در انبوه گدایان جاه را گم کرده ام

بس که هر جا حیله و نیرنگ می آید بکار
در میان نقشه ها روباه را گم کرده ام

جای " بسم الله " در هرکار شیطان گفته ام
در کتاب عشق " بسم الله " را گم کرده ام